۱۲ بهمن ۱۳۸۹

يادي از دانشجويان رشته تاريخ دانشگاه فردوسي مشهد وروردي سال 1372

به نام يزدان پاك

روز هاي عمر به سرعت سپري مي شود. براي اشخاصي مثل من كه خيلي به گذشته تعلق خطر دارند و به قولي خاطره باز هستند هراز چندي يادي از گذشته و افسوس آن روزهاي خوب را خوردن،اندك مايه تسلي خاطر و آرام بخش وجودمان مي باشد.
پس از گذاشتن پيك اساتيد تاريخ با مرور دفتر به ذهنم رسيد يادي از دانشجويان آن دوره هم كه در حدود بيست و پنج نفر بوديم بكنيم. اكنون به جز تعداد انگشت شماري از دانشجويان آن سال هيچ سراغي از سايرين ندارم و نمي دانم چه بر سر آنها گذشته و اكنون مشغول به چه كاري هستند. من با توجه به دفتر اول اسامي آنها را مي آورم و چنانكه از حال كنوني آنها خبر داشتم آن را هم يادداشت مي كنم در غير اين صورت از كنار آن مي گذريم. اما اسامي دانشجويان به اين شرح مي باشد: چنانكه كسي از دانشجويان آندوره اين مطالب را خواند من خوشحال مي شوم كه از احوال خود ما را با خبر نمايد. در اين معرفي ابتداء بچه هاي مجرد و همسن و سال خود را معرفي مي كنم بعد به سراغ بزرگتر هاي كلاس رفته(البته با اجازه از آنها) و در پايان فقط اسامي خانم هايي كه در آن دوره با ما همكلاس بودند را مي آورم.
1- جواد خراشادي زاده بيرجندي الاصل و مشهدي ساكن: من بيشتر از ساير دانشجويان با او دم خور بودم زيرا بچه مشهد و هم سن خودم بود و يك نوع داش مشدي و لوطي گري خاصي در اخلاق او بود هميشه اوقات با هم بوديم و از همه چيز خود خبر داشتيم. مدتها از او خبر نداشتم فقط مي دانستم در يك دفتر ثبت اسناد كار مي كرد.خوشبختانه يكي دو هفته قبل شماره مرا گير آورده بود و به من زنگ زد.كماكان در آن دفتر كار مي كند و مي گفت كه مي خواهد مجدد از ابتداء براي رشته حقوق در كنكور شركت كند،زيرا خيري از رشته تاريخ نديده است.بلكه با توجه به ليسانس رشته حقوق و سابقه كار تجربي بتواند خود يك دفتر ثبت اسناد داير كند. اميدوارم موفق و سلامت و پيروز باشد.
2- محمود غلاميان: وي را درست در موقعي شناختم كه در اردوي فرزندان شهيد در تهران بوديم.نتايج كنكور در آنجا اعلام شد و او هم رشته تاريخ قبول شده بود. پدرش اولين شهيد شهر قوچان در دوران مبارزه با رژيم قبل بود و من با او هم بسيار رفيق و صميمي بودم.بعد از فارغ التحصيلي در دادسراي قوچان استخدام شد و چندي است كه به مشهد انتقال يافته است. اتفاقا شماره او را شانسي از يكي از همكاران گير آوردم و به او زنگ زدم و حسابي سر به سرش گذاشتم.
3- بهزاد نعمتي:بچه نيشابور و خيلي پسر ساكت و آرامي بود. ني يا فلوت را به زيبايي مي نواخت.بعد از فارغ التحصيلي در مركز خراسانشناسي آستان قدس مشغول به كار شد پس از انحلال آنجا به بنياد پژوهش هاي اسلامي منتقل شد.فارغ التحصيل كارشناسي ارشد در رشته باستانشناسي مي باشد و از محققان خوب و به نام در زمينه تاريخ مي باشد. تنها كسي كه از همدره اي هاي ما بود و اكنون هم با هم در يك ساختمان كار مي كنيم.
4- رضا صبوري بچه نيشابور بسيار زحمت كش و فعال بود. از تمام بچه هاي كلاس به نسبه قد بلند تر بود.پس از فارغ التحصيلي مدته بيكار بود و مي دانم مدتي در كارخانه ايران شرق نيشابور كار مي كرد و مدتها هيچ خبري از او ندارم.
5- حجت برادران: بچه سبزوار خيلي اهل دل بود. سيبيل هاي مخصوص به خود را داشت و اصطلاحات جالبي به كار مي برد. او و رضا صبوري با هم جور بودند.متاسفانه بعد از فارغ التحصيلي هيچ خبري از او ندارم و نمي دانم چه مي كند. هر جا كه هست برايش آرزوي سلامت و موفقيت را دارم.
6- مسعود عباس آبادي: بچه اسفراين بسيار پسر خوب و سالمي بود. سرش توي كار خودش بند بود و تقريبا پسر آرام و گوشه گيري بود.از او هم بعد از فارغ التحصيلي خبري ندارم. براي كليه عزيزاني كه بعد از فارغ التحصيلي آنها را نديدم آرزوي سلامت و موفقيت دارم.
7- ايرج تقوي:بچه خوزستان بود.دقيق يادم نمي آيد اهل كدام شهر آن خطه بود.گاهي اوقات اخلاقش خوب و شاد بود و گاهي هم بد اخلاق و كج خلق بود.او را هم نديدم و نمي دانم چكار مي كند.در همان دوران دانشجويي با يك دختر خانم مشهدي ازدواج نمود و احتمال دارد كه اكنون در مشهد باشد.
8- علي نوري:اصالتا لر بود اما در آن موقع در تهران زندگي مي كرد. مدتها از او خبر نداشتم .سال گذشته شماره مرا از آقاي نوعي گير آورده بود و زنگ زد .هم اكنون شهردار يكي از شهر هاي مناطق جنوبي كشور شده بود. ديگر از او خبري ندارم .
9- آقاي شرفي :الان يادم نمي آيد بچه كجا بود.سال دوم تغيير رشته داد و به رشته علوم اجتماعي رفت.
10- جمشيد گشتاسب:بچه شمال بود و بسيار درس خوان بود و شاگرد اول كلاس بود.با وجود اين كتوجه شد اين رشته نه به درد دنيا مي خورد و نه آخرت، قيد آن را زد و از ادامه تحصيل انصراف داد.
11- محمد برات زاده بچه قاين معلم آموزش و پرورش ،شاگرد اول كلاس بعد از رفتن آقاي گشتاسب او بود.بچه ها به شوخي او را جيمز صدا مي زدند.
دسته دوم كاركناني بودند كه شاغل بودند و سن و سال آنها در آن موقع قدري بيشتر از ما بود.در آن سال ها جنگ تازه تمام شده بود و بسياري از رزمندگان با اتمام جنگ ديپلم هاي خودشان را گرفته بودند و به تدريج وارد دانشگاه ها شده بودند و محيط دانشگاه در آن سال ها خيلي متفاوت تر نسبت به الان بود.از بچه هاي دسته دوم با پايان درس ها و گرفتن مدرك خود هيچ خبر و نشاني ندارم.يزدان پاك پشت و پناه همه انها باشد.
1- علي راديار كه در آن موقع سن و سال او از همه بچه هاي كلاس بيشتر بود.بچه مشهد بود و كارمند سپاه بود.بچه ها به شوخي او را بابا بزرگ كلاس صدا مي زدند.آدم خيلي با حالي بود.
2- آقاي گيلاني بچه شمال و بعد از آقاي راديار سن و سال او از سايرين بيشتر بود. هميشه قبل از آنكه سؤال خود را از اساتيد بپرسد مي گفت:«عذر مي خوام استاد» همين تكيه كلام بچه ها شده بود.(امروز[20/11/89]از آقاي برات زاده كه وبلاگ مرا ديده بود شنيدم كه آقاي گيلاني استاد دانشگاه در گرگان شده است.بسيار خوشحال شدم و از همين جا براي ايشان آرزوي موفقيت بيشتر دارم.)
3- حلاجان:در آن موقع در مشهد زندگي مي كرد و كارمند سپاه بود.
4- علي قاسمي از بچه هاي با حال مشهد و طرفدار سفت و سخت تيم فوتبال پيام بود و من هم كه طرفدار تيم ابومسلم بودم هميشه با او كركري داشتم.يادم مي آيد يك ترم استاد نبئي تحقيقي در مورد آل زيار به ما داده بود.علي قاسمي تحقيق مرا گرفت و دقيقا همان مطالب را نوشت .آقاي نبئي نمره تحقيق او را بيشتر از من داد.او هم كارمند سپاه بود.يك پيكان مشكي مدل 49 داشت.
5- آقاي تفقد هر چه فكر مي كنم حتي قيافه او را به ياد نمي اورم اما اسم او را در دفترم آورده ام.
6- آقاي عابد بچه شيروان و كارمند آموزش و پرورش بود.
7- آقاي وهاجان:كامند سپاه بود.
8- آقاي قهري
اما يادي از خانم هاي كلاس كه اسامي آنها عبارتند از: 1- خانم كاهاني دبير تاريخ كارشناسي ارشد در رشته تاريخ تمدن،چندي قبل به كتابخانه تخصصي تاريخ براي پايان نامه اش مي آمد.اما به روال همان دوره كارشناسي حتي يك كلمه با هم صحبت نكرديم.
2- خانم براتي او هم چندي قبل براي يكي از دروسش به محل كار ما آمده بود.در مقطع ارشد تاريخ دانشگاه بجنورد مشغول تحصيل است و دبير مي باشد.
3- خانم احمدي او را در همايش كلنل پسيان در دانشگاه فردوسي ديدم.مي گفت دبير تاريخ مي باشد.
4- خانم صفا عباسي 5- خانم رمضاني مدتي در اداره ما كار مي كرد و با يكي از همكاران ازدواج نمود .6-يك خانم ديگر كه فاميلش را از ياد برده ام در همان سال اول از ادامه تحصيل انصراف داد و يك خانم هم اهل كرمان بود اما فاميل او را فراموش كرده ام.
7- خانم گلمكاني هم دوره ما نبود.برخي دروس او به انقلاب فرهنگي و ... خورده بود و تا آن موقع دنبال اتمام درس هايش نبود.چند واحدي از دروس دوران باستانش را با ما سپري مي كرد.يادم مي آيد كنفرانسي در مورد وضعيت زنان در دوره ساسانيان داشت و كنفرانس بسيار جنجالي شد و به حرف هاي درستي كه مي زد بسيار ايراد و خرده گرفتند.اما وي سرسختانه از مواضع خود دفاع مي كرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر