۱۸ آذر ۱۳۸۹

خاطرات اولين روز

جمعه 13/12/ 1372 )                                                              21 رمضان 1414                                                      4 مارس 1994   )

تصميم گرفتم خاطرات روزانه خود را بنويسم.هرچه باشد من دانشجوي رشته تاريخ هستم و بسياري از اساتيد هم به ما سفارش اين مسئله را كرده اند
اين بود كه تصميم گرفتم خاطرات خود را بنويسم و مسايل مهم را حد اكثر در يك يا دو صفحه بنويسم
جمعه ساعت 9/30امير حسيني به خانه ما آمد .من خواب بودم ،مي گفت برويم فوتبال ،بعد از تلفن زدن به چند نفر براي ساعت 11 قرار بازي گذاشتيم. بازي اول را برديم و بازي دوم را باختيم. به علت روزه بودن بچه ها بازي زياد گرم نشد ساعت 13/30 به خانه آمديم پس از نماز و خواندن یک جزء کلام الله مجید [روزانه قرائت یک جزء قرآن با معنی در ماه مبارک رمضان از کارهای مهم ما بود] به سراغ كتاب پروين دختر ساسان رفتم .من قرار است در مورد صادق هدايت تحقيق براي درس فارسي 2 بكنم.با وجود آنكه در نوشته هاي او تقريبا مذهب وجود ندارد ولي در آثار او من متوجه شدم كه دشمني او بادین مبین اسلام از اين جهت است كه اعراب در زمان يزدگرد سوم به ايران هجوم آورده و اين كشور باستاني را  تصرف  كردند.بعد از حمله اسكندر ديگر چنين اشغالي در ايران اتفاق نيفتاده بود.هدايت هم كه مشاهده كرده از حمله اعراب تا زمان صفويه يك دولت مقتدر در ايران به وجود نيامده بود و اين مسئله با روح ناسيوناليستي هدايت جور در نمي آمد به اين ترتيب به اعراب هر چيزي را نسبت مي دهد و آنها را پوست سوسمار خور مي داند. چنانكه حكيم ابوالقاسم فردوسي مي گويد
از شير شتر خوردن و پوست سوسمار   عرب را به جايي رسيده است كار
كه تاج و تخت كياني كند آرزو       تفو بر تو اي چرخ گردون تفو
اما با اين وجود با اسلام زياد عناد ندارد و حد اقل صراحتا آن را نمي گويد شايد اگر بعد از حمله اعراب يك دولت قوي در ايران شكل مي گرفت هدايت اينقدر نسبت به اعراب بدبين نمي شد.بگذريم اين ها نظرات شخصي من است و به خاطره نويسي هم ربطي ندارد. ساعت 17 مامان حميد [برادر كوچكم] را به خانه معصوم[خواهر بزرگترم كه خانه آنها نزديك خانه ما در بلوار قاضي طباطبايي يا گراندپري سابق بود] فرستا د كه به آنها بگويد آيا افطار به خانه ما مي آيند يا نه؟حميد خبر آورد كه آري مي آيند.افطار آش رشته و كوكوي سبزي داشتيم[جاي شما خالي] در سر سفره دست خواهرزاده ام مهلا به بشقاب حميد خورد و دستش سوخت و مامان كه مهلا را خيلي دوست دارد حميد را دعوا كرد كه چرا مواظب نبوده است حميد هم كه مقصر نبود و فكر نمي كرد مهلا دستش را يك هو وارد بشقاب او بكند ناراحت شد و افطاري نكرد و[ با وجود آنكه سنش بسيار كم بود و فقط 13 سال داشت و طبق رسم قديمي خانواده ما معمولا بچه ها از 12 سالگي به بعد روزه هايشان را كامل مي گرفتند از سن 9تا 12 سالگي يك روز در ميان و از سن 7سالگي حد اقل در ايام شهادت امام علي(ع) و ليالي قدر يكي دو روز آن  را بهر ثواب مي گرفتند و پاداش آنكه  اولين روزه عمرش را به صورت كامل مي گرفت زياد بود]به همين دليل همه از افطاري نخوردن او ناراحت بوديم به ويژه خود مامان بيشتر از همه اعصابش خرد بود براي آنكه حميد گرسنه نماند براي او مقداري غذا نگهداشت
بعد از افطار مقداري با مسعود و آقارضا [شوهر خواهرم]در مورد صادق هدايت صحبت كرديم.آقا رضا مي گفت همين قدر مي دانم كه نويسنده اي است كه مورد قبول نيست و اكبر آقا[دكتر اكبر محكي برادر آقارضا مي باشد]در مورد او زياد مي داندمن تصميم خود را گرفته ام و مي خواهم نكات مثبت و منفی را در نوشته هاي او پيدا كرده و بنويسم و شايد هم موضوع تحقيق خود را عوض كنم. بعد از افطار در خانه خودمان قدري با حميد و محمود[خواهرزداه ديگرم] فوتبال بازي كرديم مامان هميشه از اين كار ناراحت و اعصابش خرد مي شد)امشب شب شهادت حضرت علي (ع) مي باشد كسي كه در نزد مسلمانان چه شيعه و چه سني از احترام بالايي برخوردا است و از افتخارات دنياي اسلام مي باشد.شخصی که به خاطر پایبندی به عدالت به شهادت رسید. پايان خاطره روز اول بدون هيچ كم و كاستي با اندك توضيحات ضروري   خرد پاسبان جانتان

۲ نظر:

  1. به نظر من هدایت واقعا مشکل نوشت.

    پاسخحذف
  2. هدایت اگر عقل داشت خود کشی نمی کرد.

    پاسخحذف